معنی جابر بن حیان
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ابراهیم بن جابر. [اِ م ِ ن ِ ب ِ] (اِخ) رجوع به جابر شود.
واصل بن حیان
واصل بن حیان. [ص ِ ل ِ ن ِ ح َی ْ یا] (اِخ) از محدثان است. از ابی وائل حدیث شنیده و لیث بن ابی سلیم از وی روایت دارد. (عیون الاخبار ج 1 ص 279).
حیان
حیان. [ح َی ْ یا] (اِخ) ابن خلف بن حسین اموی، مکنی به ابومروان (377- 469 هَ. ق.). از مورخان اندلس بود. او راست: 1- لواءالتاریخ فی الاندلس. 2- المقتبس فی تاریخ الاندلس نسخه ٔ خطی در ده جلد. 3- المبین. و ان نیز در تاریخ اندلس و بزرگتر است از المقتبس. 4- تراجم الصحابه. (الاعیان). و رجوع به وفیات الاعیان شود.
فرهنگ فارسی آزاد
جابر، جابر بن عبدالله انصاری از مشاهیر راویان حدیث در شیعه می باشد.
َ
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیدادگر، جبار، زورگو، ستمگر، ظالم، قهار، شکستهبند،
(متضاد) عادل، دادگر
فارسی به عربی
عنیف
فرهنگ فارسی هوشیار
شکسته بند، ستمکار، ستمگر، گردنکش
فرهنگ معین
(بِ) [ع.] (اِفا.) سمتگر، ستمکار.
فرهنگ عمید
گردنکش، ستمکار،
[قدیمی] کسی که عضو شکسته را جا میاندازد و معالجه میکند، شکستهبند،
[قدیمی] جبرانکننده،
فارسی به انگلیسی
Despotic, Tyrannical
نام های ایرانی
پسرانه، ظالم، ستمگر، نام شیمیدانی معروف و شاگرد امام جعفر صادق (ع)
معادل ابجد
327